نشریه نقد کتاب لندن (London Review of Books) اخیرا مقاله ای به قلم "اوون بنت جونز" در مورد سازمان منافقین (موسوم به مجاهدین خلق ایران) به چاپ رسانیده است که به ماهیت تروریستی گذشته و حال آن ها اشاره دارد و تلاش دولت اوباما برای خارج ساختن نام آن ها از لیست گروه های تروریستی را به باد انتقاد می گیرد.
فرارو- نشریه نقد کتاب لندن (London Review of Books) اخیرا مقاله ای به قلم "اوون بنت جونز" در مورد سازمان منافقین (موسوم به مجاهدین خلق ایران) به چاپ رسانیده است که به ماهیت تروریستی گذشته و حال آن ها اشاره دارد و تلاش دولت اوباما برای خارج ساختن نام آن ها از لیست گروه های تروریستی را به باد انتقاد می گیرد. در این مقاله، رویکرد سیاسی دولت امریکا در حمایت از منافقین به منظور کمک آن ها به رویای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران ، زیر سوال رفته است.
سرویس بین الملل فرارو متن کامل این مقاله تحلیلی را به منظور تابانیدن نور بیشتر بر زوایای پنهان رابطه امریکا با این گروهک تروریستی منتشر می نماید. بخوانید:
سرگذشت سازمان مجاهدین خلق ایران(منافقین) می تواند روایت تبدیل شدن یک دشمن جان سخت به یک متحد عزیز برای ایالات متحده امریکا باشد. مجاهدین، به عنوان یک سازمان تروریستی، اکنون کارزار گسترده ای را برای خروج از لیست سازمانهای حامی تروریسم در امریکا براه انداخته اند. زمانی که مجاهدین از لیست سازمانهای تروریستی خارج شوند آنها نه تنها به محبوب ترین گروه اپوزیسیون ایرانی نزد کنگره امریکا بدل خواهند شد که از بودجه های آن نیز بهره خواهند برد.
این آخرین گام این سازمان برای تبدیل شدن به چیزی شبیه به «گنگره ملی عراق» (INC) خواهد بود؛ گروه نفوذی متشکل از مخالفین صدام حسین که توسط «احمد چلپی» هدایت می شد و ضمن گفتگو برای چگونگی برقراری دموکراسی در عراق راه حمله نظامی امریکا به این کشور را نیز هموار نمود. آنها این کار را از طریق ارائه مدارک و شواهد بسیار مشکوک به واشنگتن درباره وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق و همچنین همکاری صدام با القاعده انجام دادند.
پس از آن، «جرج بوش» وارد جنگ با عراق شد و رهبران کنگره ملی تنها به نظاره امور پرداخته و خود را برای تشکیل دولت جدید در این کشور آماده کردند. بسیاری در ایالات متحده بر این باورند که چنانچه امریکا بخواهد در مسیر جنگ با ایران حرکت کند، مجاهدین خلق نقش مهمی در این مسیر ایفا خواهد کرد. اما نخست آنها می خواهند «هیلاری کلینتون» را برای خروج نام سازمانشان از لیست سازمانهای حامی تروریسم متقاعد کنند. برخی از مقامات وزارت خارجه امریکا از کلینتون خواسته اند که نام مجاهدین خلق در لیست باقی بماند اما برخی از جنگ طلبان واشنگتن با عصبانیت از کلینتون خواسته اند که نام این گروه را از لیست حامیان ترور خارج کند. پس از طی یک فرایند دقیق و پیچیده اکنون پرونده مجاهدین در دستور کار قرار گرفته است و بیانیه های اخیر وزارت خارجه نشان می دهد که کلینتون احتمالاً با خروج نام این سازمان از لیست ترور موافقت خواهد کرد.
سازمان مجاهدین خلق در دهه 1960 به عنوان حامل یک ایدئولوژی ضد امپریالیستی جذاب در محیطهای دانشگاهی ایران شکل گرفت، یک سازمان اسلامی با گرایشهای سوسیالیستی که هدفش سرنگونی رژیم شاه بود. این سازمان در اصل نه فقط برای انقلاب اسلامی که با اهداف دیگری از جمله دفاع از حقوق زنان فعالیت می کرد که همین مسائل به آن یک پایگاه مردمی می بخشید که به سازمان امکان ایفای نقش مهمی در سرنگونی شاه را در سال 1979 داد. پس از پیروزی انقلاب این گروه در جنگ قدرتی که در دهه 1980 میان نیروهای انقلابی شکل گرفت از صحنه سیاست ایران حذف شد.
اعضای مجاهدین برای حفظ جان خود ابتدا به پاریس گریخته و سپس به عراق رفتند چرا که صدام در آن زمان درگیر جنگ با ایران بود و به شدت خود را نیازمند متحدینی در این نبرد می دید و اینگونه بود که میلیونها دلار پول، تجهیزات و انواع سلاحها در اختیار این سازمان قرار گرفت. صدام همچنین اردوگاهی موسوم به «کمپ اشرف» را در 80 کیلومتری شمال بغداد و به فاصله زمانی یک ساعت از مرز ایران در اختیار آنها قرار داد.
از دهه 1970 لفاظی های ایدئولوژیک این گروه از اسلامگرایی به سکولاریسم، از سوسیالیسم به کاپیتالیسم، از انقلابی گری به ضد انقلابی گری و اخیراً پس از سقوط صدام حسین از امریکا ستیزی به دوستی با امریکا، دموکراسی خواهی، صلح و حقوق بشر تغییر یافته است؛ بدعتهایی پی در پی ای که می تواند خطرناک باشد. هرچند این گروه اخیراً از سوی دولت عراق، که هوادار ایران است، به شدت برای بستن کمپ اشرف تحت فشار گذاشته شده، کمپی که طی چند دهه اخیر به اندازه یک شهر کوچک رشد کرده است. البته فقط ایران نیست که مخالف مجاهدین است بلکه بسیاری از عراقی ها هم به دلیل نقشی که این گروه در همکاری با صدام و بویژه در سرکوبهای خونین علیه کردها و شیعیان داشته است از آن بیزار اند.
نیروهای امنیتی عراق تاکنون دوبار در سالهای 2009 و 2011 به این کمپ حمله کرده اند که در نتیجه آن بیش از 40 نفر از مجاهدین کشته شده اند و تصاویر حمله زره پوشهای عراقی به ساکنین غیرمسلح این کمپ نیز به کرات بر روی یوتویوپ به نمایش گذاشته شد. عراق در حال حاضر اصرار دارد که این کمپ بسته شود و ساکنین آن نیز با اکراه در حال نقل مکان به کمپ لیبرتی اند، کمپی که سابقاً نیروهای هوایی ارتش ایالات متحده در آن مستقر بودند و اکنون تحت نظارت سازمان ملل قرار داشته و توسط نیروهای امنیتی عراق محافظت می شود. کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان هم اکنون سرگرم بررسی مراحل پناهندگی اعضای این سازمان به کشورهای ثالث است اما تعداد اندکی کشور در جهان وجود دارد که خواهان پذیرش اعضای فرقه ای باشد که ایالات متحده فعلا آنها را رسماً تروریست قلمداد می کند.
این سازمان همچون یک «فرقه» با اعضای خود رفتار می کند به این معنی که آنها را ایزوله کرده و روابط شان را با بستگان و خویشاوندانشان محدود می نماید. این سازمان همچنین دسترسی اعضای خود را به جریان آزاد اطلاعات کنترل می کند. پس از سال 1989، زمانی که صدام حسین نتوانست از طریق جنگ، نظام جمهوری اسلامی ایران را سرنگون کند، رهبران کاریزماتیک سازمان (مسعود و مریم رجوی) در عملیاتی به نام «فروغ جاودان» تصمیم گرفتند بزرگترین فشار ممکن را برای سرنگونی رژیم تهران وارد آورند. رجوی به پیروانش وعده پیروزی داد و گفت که در آن سوی مرزها مردم ایران، چه نظامی و چه غیرنظامی، به آنها خواهند پیوست و در رژه پیروزی به سوی تهران همراه آنها خواهند بود. اما آنچه که توسط رهبران سازمان یک «پیروزی آسان» قلمداد می شد با ضد حمله شدیدی در داخل ایران روبرو شد که در نتیجه آن بیش از یک هزار نفر از اعضای این گروه کشته و تعداد زیادی نیز مجروح شدند و دست آخر سازمان حدود یک سوم پرسنل خود را از دست داد.
رجوی در مقام توضیح علت این شکست برآمد و گفت که گروه اش به این دلیل شکست خورده که اعضای آن با عشق و رابطه جنسی منحرف شده اند و بنابراین باید از همسرانشان جدا شوند و زندگی تک جنسیتی را، همچون سربازان ارتش، در پیش گیرند. همچنین ذهن اعضا با افکار بیشتری درباره از خودگذشتگی و فرهنگ شهادت پر شد (قانون تجرد همچنان تا امروز به طور محکم اجرا می شود به نحوی که حتی زمان استفاده اعضا از پمپ بنزین کمپ اشرف نیز شیفت خانمها و آقایان از یکدیگر تفکیک شده است).
اعضای گروه مجبور بودند برای ابراز احساساتشان نسبت به همسران سابق خود به رهبران گروه، رجوی ها، متوسل شوند. جلساتی سازماندهی شده بود که در آن اعضای گروه مجبور بودند در ملاء عام به احساسات عاشقانه خود اقرار کنند و چنانچه از این امر سربازمی زدند، توسط سایر افراد مورد توهین و تحقیر قرار می گرفتند. رابطه دوستی منع شد و کودکان از کمپ خارج شدند، از اواسط دهه 1980 صدها کودک به خانواده های هوادار مجاهدین در اروپا و امریکا منتقل شدند و اکنون برخی والدین مدت بیش از بیست سال است که فرزندان خود را ندیده اند.
استفاده از چنین شیوه هایی همراه با شستشوی مغزی مکرر و همچنین ممنوعیت دسترسی اعضا به جریان آزاد اطلاعات در جهان خارج به رهبران سازمان اجازه داد تا به شکل موفقیت آمیزی اعضای سازمان را کنترل کنند. اما اعضای سازمان در خارج از عراق نیز جانفشانی قابل توجهی را در را ه اهدافشان نشان داده اند. در سال 2003 که پلیس فرانسه مریم رجوی را به اتهام حمایت از تروریسم بازداشت کرد (هر چند مدتی بعد آزاد شد) ده تن از اعضای مجاهدین در نقاط مختلف جهان در اعتراض به این بازداشت خودسوزی کردند که در نتیجه آن دو تن از آنها جان خود را از دست دادند.
اگر چه رهبران سازمان عنوان «فرقه» را انکار می کنند اما شواهدی که افراد بازدید کننده از کمپ اشرف، شامل روزنامه نگاران، نظامیان، مامورین سیا و...، ارائه داده اند تاییدی بر این مدعاست. یکی از مقامات سابق وزارت خارجه، که در سفری به عراق موفق به دیدار از کمپ اشرف و گفتگو با هزاران نفر از اعضای این سازمان شده است، عقیده دارد که این سازمان یک «فرقه» است؛ فرقه ای که بسیاری از اعضای آن فریب خورده اند و با وعده های توخالی به این سازمان پیوسته اند.
اعضای این سازمان به شیوه های مختلفی به آن پیوسته اند. نخبگان سازمان عموماً قبل از انقلاب ایران به آن پیوسته اند و سایر اعضا نیز عموماً سربازان ایرانی اسیر گرفته شده توسط صدام در جنگ با این کشور بوده اند که با وعده مقامات عراقی برای خروج از اردوگاه اسرای جنگی به این گروه ملحق شده اند.
برخی از اعضا از دانشگاههای امریکا و با وعده شغل، پول و پاسپورت جدید و به دست آوردن شانس مبارزه با روحانیون حاکم بر ایران جذب سازمان شده اند. گاهی به ساکنین کمپ اشرف به دروغ گفته شده که فرزند و همسر آنها مرده اند اما آنها پس از گذشت سالها متوجه شدند که سازمان به آنها دروغ گفته تا آنها انگیزه ای برای خروج از کمپ نداشته باشند. برخی از اعضای سابق سازمان می گویند که پاسپورت هاشان توسط سازمان ضبط می شده تا چنانچه از کمپ خارج شوند به عنوان پناهنده غیرقانونی توسط پلیس عراق بازداشت شوند. البته رهبران سازمان تمام کسانی که چنین ادعاهایی را مطرح می کنند عوامل رژیم ایران می خوانند و اتهام فریب دادن اعضا را انکار می کنند اما این مقام پیشین وزارت خارجه می گوید اشکهای والدین، همسران و کودکان اعضای کمپ برای من واقعی به نظر می رسید.
با این همه برخی از افسران نظامی ایالات متحده که پس از حمله به عراق در کمپ اشرف حضور داشته اند معتقدند که این سازمان می تواند متحد مفیدی باشد. ژنرال «دیوید فیلیپس»، یک پلیس نظامی که در سال 2004 مدتی را در کمپ اشرف گذرانده، می گوید که این سازمان یک فرقه است که بعضاً شبیه تفنگداران دریایی ایالات متحده رفتار می کند: «در هر دو گروه، اعضا یونیفرم واحدی می پوشند و از دستورات مشخصی اطاعت می کنند و تابع آداب و رسوم عجیبی هستند». شاید علت وجود گرایش مثبت نظامیان امریکایی نسبت به این سازمان هم همین مسئله باشد.
سال 2003 که نیروهای امریکایی وارد عراق شدند انتظار داشتند با اعضای یک سازمان تروریستی مسلح روبرو شوند که به شدت به صدام حسین وفادارند و به خاطر او با امریکاییها می جنگند، اما رهبران سازمان در یک چرخش سیاسی آشکار به استقبال نیروهای امریکایی رفته و سربازان امریکایی وقتی وارد کمپ اشرف شدند مورد استقبال افرادی قرار گرفتند که به شکل مودبانه ای با زبان انگلیسی به آنها خوش آمد می گفتند و این روابط صمیمانه به گونه ای پیش رفت که پس از مدتی امریکاییها کمپ اشرف را به سان محیطی امن در یک کشور متخاصم تلقی می کردند.
همین مسائل است که علت محبوبیت مجاهدین خلق را در میان رهبران سیاسی در لندن، بروکسل و واشنگتن توضیح می دهد. معمولاً تعدادی از مقامات رده بالای امریکایی به طور منظم در مراسم مختلف مجاهدین خلق سخنرانی می کنند که از میان آنها می توان به «رودی جولیانی»، «هاوارد دین»، مشاور سابق امنیت ملی اوباما، ژنرال «جیمز جونز» و نماینده سابق پارلمان «لی همیلتون»، اشاره کرد.
نرخ معمول برای یک سخنرانی 10 دقیقه ای در چنین جلساتی بین 20 تا 40 هزار دلار است. اما مسئله فقط این نیست برخی از سخنرانان آشکارا در سخنان خود از مجاهدین خلق حمایت می کنند. اخیراً دولت اوباما برای توقف این روند به وزارت خزانه داری دستور داده تا بررسی کند که آیا دریافت پول از سوی سیاستمداران امریکایی در ازای ایراد چنین سخنرانیهایی، رابطه مالی با یک گروه تروریستی تلقی نمی گردد؟ آنچه وزارت خزانه داری به طور دقیق می خواهد بداند این است که ایرانیان تبعیدی که هزینه چنین سخنرانیهایی را می پردازند دقیقاً چه نسبتی با سازمان مجاهدین خلق دارند؟
بسیاری از کسانی که به حمایت از این سازمان می پردازند این کار را صرفاً به دلیل مخالفت با رژیم تهران انجام می دهند بدون اینکه بدانند این سازمان در حقیقت یک «فرقه» است و همچنین بدون آنکه پای صحبت اعضای سابق سازمان، که از آن آسیب دیده اند، نشسته باشند. حتی برخی از سخنرانان چنین مراسمی دلیل حمایت خود را حضور افراد رده بالا و سیاستمداران باسابقه عنوان کرده اند.
سازمان مجاهدین همچنین هوادارانی را در واشنگتن به استخدام خود درمی آورد تا به نحو مبسوطی به انتقاداتی که به این گروه وارد می شود پاسخ دهند. گزارش 105 صفحه ای «موسسه رند» درباره سازمان مجاهدین خلق توسط یک تیم چهار نفره نوشته شده که برای مدت 15 ماه در امریکا و عراق بر روی جنبه های مختلف فرقه گرایانه این سازمان کار کرده اند. در مقابل این گزارش موسسه رند، یک موسسه خصوصی مرتبط با سیا و وزارت دفاع اقدام به انتشار گزارشی 131 صفحه ای نمود، که در آن به شدت از موضع گیریهای موسسه رند در رابطه با مجاهدین انتقاد شده بود و این گزارش را نادرست و مغرضانه خوانده بودند. پشت این گزارش فردی به نام «نیل لوینگستون» قرار داشت که هم اکنون نامزد جمهوریخواهان برای فرمانداری ایالت مونتاناست. بسیاری از مقامات امریکایی معتقدند مجاهدین به این دلیل دست به لابی های پشت پرده در ایالات متحده میزنند که بتوانند مجدداً به حقوق و مزایای مالی از دست رفته ای که در زمان صدام حسین از آن برخوردار بودند دست یابند.
اغلب هوادارنی که به نفع مجاهدین اعمال نفوذ می کنند مستقیماً به اتهام «عملکرد فرقه گرایانه» این سازمان نمی پردازند، بلکه به جای این مسئله، آنها بر روی خروج نام سازمان از لیست حامیان ترور متمرکز می شوند. سال 1996 قطعنامه ای در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید که حکم به تاسیس کمیته ای برای تهیه پیش نویس «کنوانسیون تروریسم بین المللی» می داد. مقامات کشورهای مختلف از آن زمان تاکنون هر سال در خصوص تهیه این پیش نویس با یکدیگر به مذاکره می پردازند اما آنها قادر به توافق بر سر آنچه که باید «تروریسم» خوانده شود نیستند. دو مانع عمده در برابر این مسئله وجود داشته است: نخست اینکه سازمان کنفرانس اسلامی اصرار دارد جنبشهایی که با هدف مبارزه علیه اشغال بیگانگان می جنگند یا برای آزادی ملی خود مبارزه می کنند (برای مثال در کشمیر) نباید در زمره جنبشهای تروریستی تعریف شوند و دوم آنکه دولت ها همیشه نگران اند که مبادا خودشان هم مشمول بخشهایی از تعریفی که قرار است از تروریسم ارائه شود قرار گیرند. ضمن اینکه گذاشتن برچسب تروریست بر روی یک گروه همیشه یک اقدام سیاسی بوده است؛ برای مثال در حالی که ارتش جمهوریخواه ایرلند هرگز وارد لیست سازمانهای تروریستی ایالات متحده نشده است، «نلسون ماندلا» تا سال 2008 در چشم امریکایی ها یک تروریست بود.
سابقه حملات تروریستی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) به دهه 1970 بازمی گردد؛ زمانی که این سازمان علیه رژیم شاه و همچنین ایالات متحده، به دلیل حمایتش از این رژیم، فعالیت می کرد. وزارت خارجه امریکا بر این باور است که این سازمان در سال 1973 یک حسابرس ارتش امریکا را که در تهران مستقر بوده به قتل رسانده است و در سال 1975 نیز دو مشاور نظامی دیگر امریکایی را به قتل رسانده، به این لیست باید سه تن از مدیران شرکت راک ول اینترنشنال و یک نفر هم از شرکت تگزاکو را افزود.
خصومت مجاهدین نسبت به ایالات متحده حتی پس از انقلاب نیز ادامه یافت. در 4 نوامبر سال 1979 دانشجویان ایرانی سفارت ایالات متحده در تهران را اشغال و پس از ربودن 52 دیپلمات امریکایی برای مدت 444 روز آنها را در اسارت نگاه داشتند. یکی از دیپلماتها بعدها گفت که وی توسط مجاهدین به دام افتاده و گرنه قرار نبوده است که آنروز در سفارت باشد. وی همچنین مدعی شد که مجاهدین از این گروگان گیری بدون شک حمایت می کردند و حتی با حل و فصل دیپلماتیک آن نیز مخالف بودند. حتی مدتی پس از اینکه (امام) خمینی(ره) تصمیم به حل و فصل دیپلماتیک این مسئله گرفت مجاهدین اصرار داشتند که ماجرا را تا محاکمه دیپلماتها پیش ببرند. البته آنها اکنون به نحو زیرکانه ای دست داشتن خود را در آن گروگانگیری انکار می کنند. در مورد قتل اتباع امریکایی نیز این سازمان با توسل به ادعاهای واهی آن موارد را به نفوذ شاه و عوامل مارکسیستی در رهبری گروه ربط می دهد. آنها تلاش می کنند تا با تقسیم بندی تاریخ سازمان به دوره ها و رهبران مختلف، خود را از اتهامات تروریستی تبرئه کنند.
ممکن است سازمان مجاهدین به کشتن امریکایی ها پایان داده باشد اما این فرقه هنوز هم به مبارزه خشونت بار در عراق و ایران پایبند است. تلاشهای آنها در حمایت از صدام حسین در مقابل شیعیان و کردها بازتاب اندکی از بمبگذاری و عملیاتهای تروریستی گسترده ایست که این سازمان در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 در ایران انجام داده است. تاریخچه خشونت بار این سازمان به وضوح آشکار است اما رهبران آن اصرار دارند که اینها تنها چیزهایی مربوط به گذشته است. البته این ادعای مجاهدین در دادگاههای اروپا حمایت قابل توجهی را به خود جلب کرده؛ در سال 2007 «کمیسیون استیناف سازمانهای غیرقانونی»، یک کمیسیون تخصصی حقوقی در بریتانیا، اعلام کرد که سازمان مجاهدین اکنون استفاده از زور را کنار گذاشته و درخواست تجدید نظر این گروه را در مورد این تصمیم وزارت خارجه که آنها را در لیست سازمانهای تروریستی جای داده بود مورد تایید قرار داد. در سال 2009 نیز اتحادیه اروپا این سازمان را از لیست سازمانهای حامی تروریسم خود خارج کرد.
برای نگه داشتن نام این گروه در لیست سازمانهای حامی ترور، هیلاری کلینتون باید بداند که این سازمان هنوز هم دارای ظرفیت و تمایل ارتکاب اقدامات تروریستی است. حامیان خروج نام این سازمان از لیست ترور با این ادعا که اعضای این گروه به مبارزه صلح آمیز پایبند اند موفق به قانع کردن دادگاههای اتحادیه اروپا شدند و برای اثبات ادعای خود به اقدام اعضای کمپ اشرف در ژوئیه سال 2004 اشاره دارند که سندی را در محکومیت خشونت و تروریسم به امضاء رساندند، البته در خصوص چنین اقداماتی باید با احتیاط بیشتری برخورد کرد، بسیاری از تروریستهایی که در گوانتانامو یا پایگاه هوایی بگرام در بازداشت بسر می برند نیز مدعی اند که اسناد بسیاری را در محکومیت و طرد تروریسم به امضاء رسانده اند! با وجود این ادعاها، در نوامبر سال 2004 اف بی آی گزارشی را در مورد فعالیتهای مشکوک این گروه در لس آنجلس تهیه کرد، در فرانسه نیز پلیس مدعی شد که موفق به ضبط تماسهای تلفنی رهبران این سازمان شده که در آن درباره اقدامات تروریستی چون بمبگذاری سخن می گفته اند، اطلاعات مشابهی نیز از سوی پلیس شهر کلن در آلمان منتشر شده است.
گزارش عمومی سال 2004 اف بی آی تنها برای یک سال بود، و بسیاری از اطلاعاتی که کلینتون باید بر مبنای آن در مورد باقی ماندن یا حذف نام این گروه از لیست ترور تصمیم بگیرد جزو اطلاعات طبقه بندی شده است. در سال 2010 دادگاه تجدید نظر ناحیه کلمبیا (در ایالت کارولینای جنوبی) دادخواست سازمان مجاهدین را برای خروج از لیست ترور مورد بررسی قرار داد، در فرایند رسیدگی به این دادخواست یکی از سه قاضی پرونده، «کارن لی-کرفت هندرسون»، گفت که اسناد طبقه بندی شده بسیاری وجود دارد که بر مبنای آنها هنوز نام سازمان مجاهدین باید در لیست ترور باقی بماند، اسنادی که نشان می دهد این گروه همچنان توانایی و قصد حضور در عملیاتهای تروریستی را حفظ کرده است. همچنین در گزارشی که ماه فوریه از سوی «ان بی سی» منتشر شد به نقل از مقامات ایالات متحده که نامش افشا نشده ادعا شده که سازمان مجاهدین خلق مسئول ترورهای اخیر دانشمندان هسته ای ایران بوده است. نکته جالب این که در حالی که در نگاه برخی از حامیان سازمان در واشنگتن ارتکاب این قبیل اقدامات (ترور دانشمندان هسته ای) می تواند دلیلی بر اعتبار آنها باشد، رهبران سازمان این اتهامات را انکار می کنند.
«ریموند تانتر» یکی از حامیان قدیمی سازمان مجاهدین خلق کتابی از کارزار این گروه برای خروج نام خود از لیست حامیان ترور تهیه کرده است، که در حقیقت نوشته موجزی برای هواداران این گروه در امریکا محسوب می شود، کتابی جامع همراه با عکس رنگی و متن سخنرانی هواداران این سازمان. تانتر ترورهای دهه 1970 را به مجاهدین نسبت نمی دهد و همچنین با این ادعا که آنها به صدام یاری رسانده اند نیز مخالف است. تانتر که مطالعاتش را از سال 2001 بر روی این سازمان متمرکز کرده مدعی است که آنها بهترین امید برای آنچه که وی «گزینه سوم» ایالات متحده در مورد رژیم ایران می خواند هستند: گزینه ای که بهتر از راه حلهایی چون تحریم و جنگ قادر به پیشبرد برنامه ایالات متحده برای تغییر رژیم در ایران است. اما طرفداران این گزینه، که همزمان خواهان خروج نام این سازمان از لیست حامیان ترور هستند، دچار یک تناقض در استدلالهای خود می شوند: آنها از یک سو معتقدند که این سازمان تنها گروهی است که قدرت ایجاد تغییر رژیم در ایران را داراست و از سوی دیگر مدعی اند که آنها مبارزات خشونت آمیز را ترک کرده و اکنون باید از لیست سازمانهای حامی تروریسم خارج شوند! اگر مبنای تغییر رژیم مبارزات مسالمت آمیز است که ایالات متحده باید به جای مجاهدین از «جنبش سبز» حمایت کند چرا که نشان داده است قادر به بسیج نیروی انسانی بسیار عظیمتری نسبت به مجاهدین در داخل ایران است. اما حقیقت آن است که حامیان این سازمان در ایالات متحده آن را تنها به این دلیل گزینه بالقوه ای برای تغییر رژیم فعلی در ایران می دانند که تاریخچه این گروه نشان داده که قادر به استفاده از خشونت در مبارزات سیاسی هستند.
در حالی که برای ما مشخص نیست که سازمان مجاهدین از چه میزان حمایت مردمی در ایران برخوردار است، حامیان این گروه اصرار دارند که سازمان توانسته پایگاه مردمی خود را در داخل ایران حفظ کند و شبکه ای قدرتمند از هواداران ایجاد نماید. آنها استدلال می کنند اگر واقعیت غیر از این بود دلیلی نداشت که رژیم تهران با آنها مقابله کرده و از آنها بترسد. اما منتقدان در مقابل می گویند که مانور بیش از حد تهران بر روی این سازمان تنها به دلیل پیشبرد تئوری توطئه در مورد وجود دخالتهای خارجی در پشت مخالفتها علیه خود است، بوِیژه که این سازمان در جریان جنگ عراق و ایران در کنار صدام ایستاده بود.
کلینتون قادر به چشم پوشی از ملاحظات سیاسی نیست، حامیان مجاهدین در امریکا پیش بینی می کنند که اعضای این سازمان در عراق قتل عام می شوند، به همین دلیل چنانچه عراق به حمله دیگری علیه کمپ اشرف دست زند یا گروهی را علیه انها تحریک کند، واکنش هواداران این سازمان در ایالات متحده شدیدتر خواهد بود. اولویت فعلی وزارت خارجه امریکا این است که از انتقال امن ساکنان کمپ اشرف به کمپ لیبرتی اطمینان حاصل کند. کلینتون در ماه فوریه گفت که انتقال موفقیت آمیز آنها کلید هرگونه تصمیم گیری حقوقی در خصوص باقی ماندن یا حذف نام این سازمان از لیست سازمانهای حامی تروریسم است. البته این سخن بی معنایی است؛ انتقال اعضای یک سازمان از مکانی به مکان دیگر چگونه می تواند روی انگیزه و ظرفیت آنها برای حملات تروریستی تاثیر بگذارد؟! اما این مسئله است که نگرانی وزارت خارجه را آشکار می سازد از اینکه در جریان تخلیه کمپ اشرف، یا بدلیل کینه توزی یا به دلیل تحریک مجاهدین، سومین حمله به این گروه توسط عراقی ها صورت گیرد و آنگاه وزارت خارجه مجبور به محکومیت این حمله، به دلیل نادیده گرفتن تمام هشدارها، شود.
بیانیه های صادر شده نشان می دهد که کلینتون خود را برای خروج نام این سازمان از لیست حامیان ترور آماده می کند و این مسئله بیانگر آن است که کارزار سخت اعضای این گروه بی نتیجه نبوده است. در حال حاضر تعداد زیادی از همکاران و اطرافیان کلینتون پول خوبی از سوی مجاهدین به دست می آورند. این گروه هم چنانچه از لیست حامیان ترور خارج شود می تواند، همچون گنگره ملی چلپی، از بودجه های کنگره بهره مند گردد و اینچنین، رجوی می تواند نامزد احتمالی برای ریاست بر هر دولتی باشد که پس از سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران بر سر کار خواهد آمد.
یک دهه پیش «دونالد رامسفلد» و نئوکان ها چنان در خدمت احمد چلپی و کنگره ملی عراق بودند که با تهیه تمام امکانات و حتی ایجاد هواداران سرسخت در عراق، وانمود کردند که او عامل آزاد سازی عراق (در زمان سقوط صدام) بوده است. اما تا پیش از آنکه چلپی در ناصریه عراق از هلیکوپترهای امریکایی پیاده شد بومی های منطقه حتی نام وی را نیز نشنیده بودند و دست آخر هم در مبارزه قدرت برای تسلط بر دولت بازی را به نوری مالکی، یک تبعیدی دیگر، واگذار کرده و به پست وزارت نفت اکتفا کرد. مالکی هم اکنون به عنوان یک رهبر اقتدارگرای هوادار دولت ایران شناخته می شود، و این نتیجه ای است که از اهداف امریکا در زمان ورود به عراق بسیار فاصله دارد.
یک سرهنگ بازنشسته ارتش امریکا که مبارزات مجاهدین خلق را تحسین می کند اخیراً مریم رجوی را با «جرج واشنگتن» مقایسه کرده است و این نشان می دهد که هواداران «مجاهدین شکست ناپذیر» در واشنگتن به واقعیات توجهی ندارند؛ چلپی در بازی قدرت عراق شکست خورد و این چیزی نبود که هوادارانش در واشنگتن انتظار داشتند. در مورد مجاهدین نیز گویی این داستان بار دیگر تکرار می شود و هوادارانشان در امریکا قصد ندارند از تجربه گذشته درس عبرت بگیرند.
نظر بدهید |