ده روز پیش، باراک اوباما وقتی با چالش خبرنگاران در حاشیه نشست آسیا- پاسیفیک مواجه شد، درباره ایران سخنی گفت که طی 30 ساله گذشته از زبان هیچ رئیس جمهور دیگر آمریکا به طور علنی گفته نشده است
او در پاسخ تبلیغات جمهوری خواهان گفت«آیا تصور می کنید موضوع ایران چالش ساده ای است؟ نه هیچ کس چنین ادعایی ندارد. این ادعا یا سیاسی کاری است یا آنها نمی دانند درباره چه چیزی صحبت می کنند». این عبارت، تعبیر دیپلماتیک تر تحلیل سال گذشته روزنامه واشنگتن تایمز بود که نوشته بود«ایران چالش شماره 1 و 2 و 3 آمریکا در سال 2011 است». یک هفته بعد از سخنان اوباما، روزنامه لوموند چاپ پاریس، در ترسیم چشم انداز موجود نوشت «ایران، هم اکنون پرچم رهبری آمریکا در جهان را به حالت نیمه افراشته درآورده است. اروپا درگیر بحران هاست و از آن سو جنبش های اسلامگرا در حال درو کردن میوه بهار انقلاب ها در خاورمیانه هستند».
یکی دو روز بعد، شبکه تلویزیونی ABC در حالی که از قول چند مقام ارشد اطلاعاتی- فعلی و سابق- آمریکا، بازداشت دست کم 12 جاسوس سازمان«سیا»در ایران و لبنان را تایید می کرد، اعلام کرد«تأیید خبر چند ماه پیش، نشان می دهد ایران و سیدحسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان در آن زمان(می و ژوئن)راست گفته بودند... آن زمان سازمان سیا تجاهل کرد اما یک مسئول فعلی این سازمان می گوید ضربه ای بزرگ به آمریکا وارد شده است. اینک معلوم می شود نصرالله دروغ نگفته بود. پس از کشف شبکه جاسوسی سیا، نگرانی از خسارت ناشی از این اتفاق، مانند ویروس در بدنه سازمان پخش شده است. به گفته مقامات آمریکایی، خسارت های ناشی از انهدام این شبکه جاسوسی بیشتر از سطح توقع آنها بوده و هر چه زمان می گذرد، بر حجم فاجعه افزوده می شود.» اینها را علاوه کنید به برخی کشفیات جاسوسی طی چند ماهه اخیر در سوریه که هنوز ابعاد کامل آن رسانه ای نشده است. همزمان بنیامین بن الیعاذر وزیر دفاع سابق رژیم صهیونیستی گفته است«رخدادهای اخیر مصر ابعاد هولناکی به خود گرفته است. تل آویو باید خود را برای تبدیل مصر به دشمن اسرائیل آماده کند. آینده مصر در دست ملت این کشور قرار گرفته که اسرائیل را دشمن خود می دانند». 3- یک پرسش مهم و مشترک درباره فوران انبوه این اتفاقات وجود دارد. امروز همه درغرب و شرق عالم می پرسند چه چیزی بنیاد «محاسبات»جبهه صهیونیسم مسیحی- جبهه استکبار- را منهدم کرده است. پیش از این قدرتمندان می ترساندند و به مرگ می گرفتند تا مستضعفان را به تب راضی کنند اما چرا اکنون این فرمول محاسباتی، انتظارات غرب را پاسخ نمی دهد؟ همین روزها نام دو سردار و دو سرلشکر، دهان به دهان سیاستمداران غرب و تیتر به تیتر رسانه های آنها گشت؛ سیدحسن نصرالله و حاج قاسم سلیمانی. این دو سردار، پاسخ هایی برای پرسش اخیر دارند. برخی محافل رسانه ای و سیاسی صهیونیستی پیش از این شهادت داده اند که هر چه زمامداران خود- کسانی چون پرز، اولمرت، نتانیاهو و باراک- را«دروغگو»و«فرومایه»تلقی می کنند، سیدحسن نصرالله و وعده های او را صادق یافته اند. می گویند سخنان وی از جنس حقیقت است و می توان به درستی آنها ایمان داشت. زمانی که صهیونیست ها، جنازه شهید هادی نصرالله فرزند دبیر کل حزب الله را گروگان گرفتند و باج خواستند، با حیرت تمام شنیدند که نصرالله می گوید فرزند من با دیگر شهدای حزب الله هیچ تفاوتی ندارد و ما سر این جنازه معامله نمی کنیم. بعد از مقاومت پیروز 33 روزه در تابستان 2006، از«سیدحسن»پرسیدند که چگونه از پس اشغالگران صهیونیست - چهارمین ارتش بزرگ به قول خودشان- برآمدید و بر آنها پیروز شدید؟ او ضمن آن که از شوق شهادت سخن گفت، به کلام الهی استناد کرد آنجا که در آیه 96 سوره بقره می فرماید«و لتجدنهم احرص الناس علی حیاه و من الذین اشرکوا... و آنها(یهودیان)را حریص ترین مردم - حتی حریص تر از مشرکان- به زندگی خواهی یافت. هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر کند در حالی که حتی این عمر طولانی او را از کیفر و مجازات باز نخواهد داشت». سیدحسن گفت ما پاشنه آشیل و نقطه ضعف آنها- جان دوستی حریصانه و یهودانه!- را پیدا کردیم و مدام از همان موضع ضربه زدیم تا از پا درآمدند و گریختند. چند سال بعد- همین روزها- وقتی قاسم سلیمانی بقیه السیف فرماندهان شهید دفاع مقدس شنید مقامات بزدل آمریکایی علناً از ترور او می گویند تا ترس و عجز خود را بپوشانند، با آرامش تمام در جمع بسیجیان گفت«ترور، تهدیدی برای من نیست. کمک به یک شوق قدیمی است... خدایا شهادت را نصیبم کن». هیچ کس در سبعیت رژیم کودک کش صهیونیست یا رژیم جنایت بنیان آمریکا تردیدی ندارد و آنجا که جنایت و رذالتی مرتکب نشده اند، قطعاً تیغ شان کند بوده است. اما این هم معمایی غامض برای جبابره جهان است که تا دیروز می ترساندند و حکم می راندند اما امروز قومی در میانه میدان ایستاده اند که صلابت کوه، استعاره ای از آنهاست. به فرمان امیر مؤمنان(ع) عمل می کنند که«تزول الجبال و لاتزل». سیره آنان علوی است. برخلاف دشمن، غرش نمی کنند مگر که ببارند و نمی بارند مگر که سیل جاری سازند. پیش از این، تهدید به مرگ، ایستگاه آخر و آخر بن بست بود اما حالا سپاهی سر برآورده اند که مرگ را نه فقط به زیر پا کشیده باشند، که شهادت را«شهد شروع»و«اول عشق»می دانند، بی هیچ اضطراب! این قوم صبور در برابر امتحان، گفتار مؤمنان استوار در سپاه طالوت را تفسیر کردند آنجا که می گفتند«کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله و الله مع الصابرین. و اما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علینا صبراً و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین. فهزموهم باذن الله ...». (آیات 249 تا 152 سوره بقره).» 2- «ابد والله ما ننسی حسیناً». اگر دیروز نوبت مردم لبنان و عراق بود که این شعار را از صمیم جان بخوانند و بگویند هرگز حسین(ع)را فراموش نمی کنیم، امروز نوبت بحرین و یمن است و فردا مصر، بی تردید. ما ایمان داریم به این فرموده پیامبر اعظم(ص) که«حسین منی و انا من حسین، احبّ الله من احبّ حسیناً». مگر می شود رسول خدا را دوست داشت و از محبت حسین او جاماند؟ روزگاری که محتشم فرمود«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»، اوضاع روزگار هنوز چنین بر هم نشده بود. امروز عزت و کرامت، حرف اول ملت ها را می زند و چه کسی عزیزتر از سیدالشهدا علیه السلام که سالار آزادگی شد آنجا که فرمود«بدانید که زنازاده پسر زنازاده مرا بین دو چیز، شمشیر و ذلت مخیر کرده است. و هیهات منا الذله. خداوند و پیامبر او و مومنان و دامن های طیب و طاهر، از چنین عاری برای ما ابا می کنند». اعقاب جبهه اموی اگر می خواهند آلیاژ بنیان مرصوص جبهه مقاومت اسلامی را بشناسند، باید که به کربلا و عاشورا برگردند آنجا که مردی تحت محاصره کامل اما خلل ناپذیر، از«بن بست»مرگ،«پلی»به سوی عزت و سعادت ساخت و خطاب به اصحاب صادق الوعد خویش فرمود«صبراً یا بنی الکرام فما الموت الا قنطره تعبربکم عن البوس و الضرّاء الی الجنان الواسعه و النعم الدائمه . شکیبا و استوار باشید ای فرزندان کرامت که مرگ نیست جز پلی که شما را از سختی و آسیب به سوی وسعت بهشت و بهره مندی دایمی عبور می دهد»و«شوق من به شهادت افزون تر از اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف است». ترس مرگ که فرو ریخت و شوق شهادت جای آن را گرفت، طلسم شیطان در دم می شکند. رضوان خدا بر استاد شهید مرتضی مطهری که درباره حضرت سیدالشهدا فرمود«حسین بن علی(علیه السلام)یک روح بزرگ و یک روح مقدس است. اساسا روح که بزرگ شد، تن به زحمت می افتد. و روح که کوچک شد، تن آسایش پیدا می کند. این خود یک حسابی است. ابن عباس ها بیایند و نهی کنند، مگر روح حسین اجازه می دهد؟... روح کوچک دنبال لقمه برای بدن می رود. روح کوچک دنبال پست و مقام می رود ولو با گرو گذاشتن ناموس... اما روح بزرگ به تن نان جو می خوراند، بعد هم بلندش می کند و می گوید شب زنده داری کن. روح بزرگ وقتی که کوچک ترین کوتاهی در وظیفه خودش می بیند، به تن می گوید این سر را توی این تنور ببر تا حرارت آن را حس کنی و دیگر در کار یتیمان و بیوه زنان کوتاهی نکن. روح بزرگ آرزو می کند که در راه هدف های الهی و هدف های بزرگ کشته شود. فرقش شکافته می شود، خدا را شکر می کند. روح وقتی که بزرگ شد، خواه ناخواه باید در روز عاشورا 300 زخم به بدنش وارد شود. آن تنی که زیر سم اسب ها لگدمال می شود، جریمه یک روح بزرگ را می دهد، جریمه یک حماسه را می دهد، جریمه حق پرستی را می دهد، جریمه روح شهید را می دهد. از شعارهای روز عاشورای حسین علیه السلام یکی این است؛ الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار... شب تاسوعا که برای آخرین بار به او عرضه می دارند یا کشته شدن یا تسلیم، اظهار می دارد. والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید» (جلد 1 حماسه حسینی، صفحات 341 و 441). شخصیتی این چنین که مهاتما گاندی را در هندوستان به شور و جنبش علیه انگلیس در آورد، آیا نمی تواند مسلمین ستم کشیده و دیگر مستضعفان را در اقطاب عالم به شورش آورد؟! آیتی که بر زبان محتشم(ره) جاری شده، هر سال تعبیر و تفسیری تازه خواهد داشت. خون حسین علیه السلام که زمانی به واسطه پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رصدگران سازمان جاسوسی سیا را مبهوت خود ساخت تا در گزارش ها و تحلیل ها از آن به عنوان «اکسیر و فرمول انقلاب پیروز 9791» یاد کنند، اکنون سرزمین تا سرزمین خاورمیانه را در می نوردد و می جوشد، هر چند که هنوز عشق، چندان که باید شعله نکشیده است. آن روز که امیرمومنان در مسیرصفین، از کربلا گذشت و خاک آن را بویید و گریست، کسی از راز این تربت پاک خبر نداشت. حتی آن هنگام که فرمود «شگفتا از تو ای خاک! قومی از تو محشور می شوند که بدون حساب وارد بهشت می شوند» و «اینجا بارانداز و قتلگاه عاشقان است، شهیدانی که هیچ کس بر آنها سبقت نگرفته است. خوشا بر تو ای خاکی که خون دوستان در آن می ریزد»، بر شنوندگان غریب آمد تا آن زمان که کربلا در خون تپید و پیکردردانه رسول خدا(ص) به خاک افتاد در حالی که سر به نیزه داشت... 1- سالارشهیدان فرمود «من کان باذلا فینا مهجته... فلیرحل معنا». هر کس مهیاست عصاره خون قلب خویش را در راه ما نثار کند، پس با ما به راه افتد. این همراهی آسان هست و نیست. فاما من اعطی واتّقی و صدّق بالحسنی فسنیسره للیسری. هر کس که در راه خدا انفاق کند و تقوا پیشه نماید و پاداش نیک الهی را تصدیق کند، پس ما مسیر آسایش را برای او آسان می گردانیم» (آیات 5 تا 7 سوره لیل). اما آن کس که بخل و استغنا پیشه کند، راه عسرت و سختی در انتظار وی است. امیر مومنان به یکی از فرزندان خود فرمود « در راه خداوند آن گونه که سزاوار جهاد است، جهاد کن و در راه خداوند سرزنش ملامتگر، گریبان تو را نگیرد. و در سختی ها فرو شو هرجا که باشد» (نامه 13 نهج البلاغه). و باز به تعبیر آن حضرت «لا تجتمع عزیمه و ولیمه . عزم و اراده جدی با شکم بارگی یکجا جمع نمی شود».(خطبه 112 نهج البلاغه). کسانی پشت قدرت های زورگو را به خاک کشیدند که صادقانه در پاسخ ندای جانسوز «هل من ناصر ینصرنی و هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله» گفتند «لبیک یا حسین»! و امروز «لبیک یا خامنه ای، لبیک یا حسین است» را شعار حیات خویش ساخته اند. امروز اول محرم است، آنجا که ورق برمی گردد و تاریخ از نو آغاز می شود. سلام بر محرم! و... السلام علی الشیب الخضیب، السلام علی الخدّ التریب، السلام علی البدن السّلیب... السلام علی الرأس المرفوع... محمد ایمانی
نظر بدهید |